مرحمی بر زخم هایم !
آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند
بر جای بدکاری چو من ، یک دم نکوکاری کند
اول به بانگ نای و نی ،آرد به دل پبغام وی
وان گه به یک پیمانه می ،با من وفاداری کند
دلبر که جان فرسود از او ، کام دلم نگشود از او
نومید نتوان بُود از او ، باشد که دلداری کند
پشمینه پوش تند خو ، از عشق نشنیده است بو
از مستیش رمزی بگو ، تا ترک هشیاری کند
زان طره ی پُر پیچ و خم ،سهل است اگر بینم ستم
از بند و زنجیرش چه غم ، هر کس که عیاری کند
شد لشکر غم بی عدد ،از بخت می خواهم مدد
تا فخر دین عبدالصمد ، باشد که غمخواری کند
با چشم پر نیرنگ او حافظ مکن آهنگ او
کان طره ی شبرنگ او بسیار طراری کند